جوجه تابه ای پلو زعفرانی نهار امروز منو پسرهای عزیز تر از جونم
تارا جونم خیلی خوشحالم که برگشتی عزیزهکم به قول ما کرمانشاهی ها
کلاس پنجم بودم پسر درشت-هیکل در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بودآن هم به سه دلیل... ،اول آنکه کچل بود دوم اینکه سیگار می کشیدو سوم که از همه تهوع آورتر بود-اینکه در آن سن وسال زن داشت چند سالی گذشت یک روز با همسرم از خیابان می گذشتیم آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالی که خودم زن داشتم ، سیگار می کشیدم و کچل شده بودم
پنا میبرم به خدا از عیبی که امروز در خود می بینم دیروز دیگران را به خاطر همان عیب ملامت کرده ام محتاط باشیم ودر قضاوت کردن دیگران وقتی نه از دیروز او خبر داریم ونه از فردای خودمان
قضاوت با خدا بزرگ
...